در زمان انقلاب يازده سال بيشتر نداشت؛ با این همه، در بسياري از اجتماعات حضوري فعال داشت. بعد از انقلاب و در زمان شهيد هاشمي نژاد، کوچکترین عضو حزب جمهوري بود. همزمان به فعالیتهای هنري، به خصوص عكاسي میپرداخت و خبرنگار روزنامه قدس شد. هفده ساله بود كه در مسابقات عكاسي نفر سوم شد. در زمستان ۱۳۶۲، در عمليات خيبر به عنوان بی سیمچی حضور داشت كه از ناحيه فك مجروح شد. اولين تجربه سینماییاش را اوايل سال ۱۳۶۳ آغاز كرد. از آن پس، همزمان با رزم، دوربين به دست گرفت و چند فيلم كوتاه تبليغي براي سپاه ساخت؛ فیلم هایی كه با دوربين هَنديکم ويديويي يا هشت میلیمتری فیلمبرداری شده بودند. كمي بعد از پايان جنگ، در رشته حقوق و نيز سينما در دانشگاه پذيرفته شد. اما به خاطر علاقه و تجربهای كه كسب كرده بود، رشته سينما با گرايش تدوين فيلم را در دانشگاه هنر انتخاب كرد.
به فاصله كوتاهي، همزمان با تحصيلات آكادميك در رشته سينما، براي بازي در فيلم سينمايي «مهاجر» انتخاب شد، آشنايي او با حاتمي کیا در اين فيلم موجب شد اين همكاري به صورت هاي مختلفي نظير بازيگري، دستياري كارگردان، برنامهریزی و اجراي چند طرح سينمايي ادامه يابد. به همین مناسبت ارتباط هایی را با شهید آوینی برقرار کرد و پشتصحنه فیلم «مهاجر» را به خواست شهید آوینی برای چاپ در نشریه سوره نوشت. اوايل سال ۱۳۷۰ با آغاز جنگ در شبه جزیره بالكان، بهعنوان یک خبرنگار آزاد به بوسني و هرزگوين رفت: «تلويزيون يا هيچ سازمان ديگري مرا به بوسني نفرستاده بود. من به تنهایی رفتم؛ ابتدا از طريق اتريش، بعد به صورت زميني از زگراب. خيلي مشقت كشيدم و شايد همين بیپناهی باعث شد طور ديگري به ماجرا فكر كنم.» حاصل اين سفر مجموع های تصويري با نام «روياي سارايوو» بود كه به شكل تدوین نشده باقي ماند. از آن پس هرکجا جنگي بود كه یک طرف جبهه آن را مسلمانان تشکیل میدادند، او نيز حضور داشت: «باز به خاطر همان روحيه خبرنگاري، فیلمهای مستندي از منطقه كشمير، افغانستان، شبه قارهی هند و جنوب لبنان گرفتم كه هرکدام نگاه متفاوتي به جریان های مستندسازی دارد. يعني يك نگاه خبري نسبت به جنگ نداشتم، سعي میکردم مفهومي ديگر از زندگي را دنبال كنم.» او فیلم ساز مستقلي بود كه علیرغم فعاليتش در سينماي داستاني، معتقد بود آينده سينما از آن سينماي مستند است و به همين جهت در پي راهي بود تا حرفهای ناگفته خود و نسلي را كه با انقلاب ظهور كرده و در جنگ به بار نشسته بود به نسل بعد منتقل كند. در سال ۱۳۷۸ براي تدوين مستند تازهاش به نام «سكوت طولاني» كه حاصل سفر او به فرانسه در ايام برگزاري جام جهاني فوتبال بود به مجموعه «روايت فتح» پيوست. در مدت دو سال و نيم حضور در آنجا، نزديك به چهل برنامه مستند تلويزيوني را تدوين كرد كه از اين ميان، كارگرداني تعدادی از آنها را خودش به عهده داشت. مجموعه هایی نظير «نفسهای ماندگار»، «عطر سيب، شكوفه زيتون» درباره جنوب لبنان، «سنگ و ستاره» درباره انتفاضه و تأثیر انقلاب(تصویربرداری بخشهایی از مستند در داخل خاک فلسطین اشغالی)، «ویژه برنامه امام موسي صدر»، «هروله» پیرامون افغانستان پس از طالبان و… سرانجام و زمانی که به تازگی از سفر كربلا بازگشته بود و قصد داشت بر اساس متن كتاب «فتح خون»، اثر شهید آويني، مستندي درباره واقعه عاشورا بسازد، براي تكميل مستند ديگرش، «كاغذهاي بیجواب» درباره مادری ملایری که به فرزند مفقود الاثرش نامه مینویسد، صبح روز ۲۳ بهمن ۱۳۸۰ در سانحه سقوط هواپيما در حوالي خرمآباد پر کشید و پیکر مطهرش در مشهد مقدس به خاک سپرده شد.