موضوع هویت یک مساله اساسی در زندگی افراد است که همه تصمیمات و برنامه های فرد را تحت تاثیر قرار می دهد و اگر درست شکل نگیرد، احساس پوچی خواهد آورد. وقتی می گوییم شکل گیری هویت یعنی گزاره هایی مثل «میخواهم چه کسی باشم، چه کسی نباشم؟»، «با چه کسی دوست باشم؟ با چه کسی دوست نباشم؟» و… باید مشخص شود.
انسان چون در دوره نوجوانی باید هویتش را شکل بدهد، در حال مرزکشی و مبارزه است. وقتی من جبهه مبارزه واقعی را از دوره کودکی تا نوجوانی برای فرزندم ترسیم نکنم، جبهه مبارزه نوجوانم به یک زمین دیگر منتقل می شود و یکی از تبعاتش این است که پرخاش جو می شود. دغدغه اصلی خانواده ها این است که چرا نوجوان در خانه پرخاش می کند؟ چرا سر مادرش داد می زند؟ چرا اینقدر در مدرسه باهم دست به یقه می شوند؟
مساله مهم اینجاست: چرا این کارها را نکند؟ نوجوان باید مبارزه کند و اگر ما جبهه مبارزه را به او نشان ندهیم، طبیعتا جبهه های تقلبی دیگر یا حداقل جبهه های پست تری را برای مبارزه و اثبات وجود خودش انتخاب میکند و این انتخاب ها میتواند به مشکلات دیگری منجر شود.
اما اگر جبهه حق و باطل را به او نشان بدهم و بگویم در دنیا جنگی هست، مستضعفین و مستکبرینی هستند؛ آن موقع طبیعتا این دوست دارد در کنار این آدم های سلحشور بجنگد و مبارزه کند و این روحیه هویت خواهی و مبارزه طلبی اش آنجا معنا می شود.
وقتی دختر و پسر نوجوان ما میدان را شناخت، درمورد نوع وظایف خود و اینکه با توجه به موقعیتش چطور میتواند موثر باشد؛ فکر میکند، تصمیم میگیرد و اقدام میکند.
یادداشت توسط سرکار خانم فاضل، دانشجوی دکتری علوم تربیتی