“من محروم نیستم” یعنی بهجای آنکه روستا – حاشیه شهر را مرکز ناداری و تهیبودن بدانیم، سرزمین داراییها بدانیم و از خودمان برای انتخاب بهترین نوع مواجهه بپرسیم:
چگونه این داراییهای ملی قابلیت آن را دارد که ظهور و بروز یابد؟ چگونه میتوان با برترین همافزاییها در درازمدت و نه با کمکهای هیجانی و یکشبه، این داراییها را از خاکخوردگی و دفن زیر غبار باور محرومیت بیرون کشید؟ چگونه میشود خودآگاهی و خودباوری فراگیری ایجاد نمود تا ایمان به ارزش داراییها در باور ساکنان این مناطق، جایگزین تکرار بیهوده برخی کاستیهای موجود شود؟