دوران تحصیل از ابتدایی تا پایان دبیرستان را با موفقیت به پایان رساند و با توجه به علاقه شدید به علوم دینی در رشته الهیات دانشگاه مشهد ادامه تحصیل داد و با اخذ مدرک فوق لیسانس فارغ التحصیل گردید. سپس در وزارت آموزش و پرورش استخدام و به شغل مقدس معلمی مفتخر و شروع به اشاعه علوم دینی و آشنا نمودن قشر جوان با دین مبین اسلام نمود که این امر با توجه به خفقان موجود از طرف رژیم شاهنشاهی با تمام فشارهای وارده، توسط وی ادامه یافت. در کنار معلمی، با علوم حوزوی در مهدیه آشنا شد. او مردی متدین، با اخلاق و اهل تهجد و رفتارش نیز زبانزد عام و خاص بود. از اوایل جوانی به سرودن شعر و سرودهای مذهبی روی آورد. از آثار منثور وی میتوان به «طوفان حقیقت»، «توحید و توکل» که.ترجمه و اقتباس از «محجه البیضاء فی تهذیب الحیاء» است، نام برد.
برخی از سروده هایش در جلد سوم کتاب «غمها و شادیها» آمده است. آثار منظوم وی به صورت مستقل به چاپ نرسیده است. تخلص شعری که او برایش خودش برگزید، «شاهد» میباشد. ازجمله اقدامات فرهنگی و اجتماعی وی میتوان به تدریس و تفسیر قرآن در مسجد الحمید و مهدیه، برپایی جلسات سخنرانی و برگزاری مراسمهای مذهبی با هدف آشنایی بیشتر مردم به مذهب شیعه و افشای ظلم های تحمیل شده به مردم توسط حکومت شاهنشاهی اشاره کرد. او همچنین در جذب کمکهای مردمی به خصوص از متمکنین شهر در جهت کمک به مستمندان به صورت نامشهود فعالیت میکرد و بنیانگذار خیریه انصار القائم (عج) بود. از نیروهای مؤثر در جریان پیروزی انقلاب بود. هر وقت نام حضرت امام را میشنید، صلوات میفرستاد و بر این معتقد بود «امام زمان (عج)، امام خمینی را برای ملت ما فرستادهاند؛ باید با پیروی از ایشان کمک کنیم تا انقلاب اسلامی به پیروزی برسد سپس به انقلاب مهدی (عج) متصل شود.» سخنرانیهای امام راحل را گوش می داد و در پخش اعلامیههای امام نیز نقش مؤثری داشت؛ یکبار هم به دلیل پخش اعلامیه در دبیرستان محل تدریسش دستگیر شد و با توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها و امام زمان (عج) از زندان آزاد شد. بعد از پیروزی انقلاب علیه جریان منافقین روشنگری میکرد؛ بنابراین فشارهای منافقین علیه او بیشتر شد؛ بارها از هنرستان شهید بهشتی محل تدریسش خبر میدادند که گروهکها با نفوذ به هنرستان، شعارهایی علیه او روی در و دیوار مدرسه مینویسند؛ زمانی که شاگردان، این موضوع را به وی میگفتند، باکمال آرامش آن ها را به بیتفاوتی دعوت کرده و آن ها را نسبت به اهداف گروهکها آگاه میکرد. پس از تهدیدات منافقان، دوستان و شاگردانش به وی میگفتند: «محافظ برایتان تعیین کنیم» اما وی با این کار مخالفت کرده و گفته بود: «محافظ من خداست؛ هرچه خدا بخواهد همان میشود.» در سال ۱۳۶۰ کاندیدای نمایندگی مجلس شورای اسلامی شد و چند ماه بعد یعنی در روز ۳۱ مردادماه ۱۳۶۰ به دست یکی از عوامل گروهک تروریستی منافقین مقابل منزلش با ضرب گلوله ترور شد و پس از ۳ روز بستری در بیمارستان و درحالی که منافقان پیام داده بودند اگر او بهبود یابد، بیمارستان را به آتش میکشند، به شهادت رسید. پیکرش در بلوک هفتم صحن آزادی حرم مطهر رضوی دفن شد. سید جواد، فرزند وی نیز در سال ۱۳۶۷ در عملیات مرصاد به شهادت رسیده است. خود او وصیت کرده بود: «اگر شهید شدم، در مجلسم نقل و شیرینی پخش کنید؛ به خصوص پسرها لباس عزا نپوشند که دشمنان با دیدن رنگ لباس عزا خوشحال شوند» که پس از شهادتش به وصیتش عمل کردیم.