تا ۷ سالگی در زادگاه خود یعنی تربت حیدریه زندگی و سپس به همراه خانواده به مشهد مهاجرت کرد. پس از طی مقاطع ابتدایی و دبیرستان، در تربیت معلم شهید خورشیدی قبول شد ولی هیچگاه در کلاسهای این مرکز حضور نیافت. در زمینه قصهنویسی، نمایشنامهنویسی، بازیگری، کارگردانی، سرود و کاریکاتور فعال بود. از سال ۱۳۵۹ و در سن ۱۶ سالگی به گروه هنری مالک اشتر که زیرمجموعه مسجد مالک اشتر مشهد بود پیوست و در چندین نمایش این گروه بازی کرد. سپس گروه نوجوانان مالک اشتر را راهاندازی نمود و چند نمایش را با این گروه نوشته و کارگردانی و بازی کرد. علاوه بر مسجد مالک اشتر در مساجد دیگری نیز گروه هنری تشکیل داده بود و به آموزش تئاتر برای نوجوانان مبادرت داشت که مهمترین این گروهها گروه هنری «فریاد» در کوی طلاب مشهد بود.
همچنین با گروههای هنری امور تربیتی آموزشوپرورش و گروه تئاتر سپاه همکاری داشت. ازجمله آثاری که وی در دهه ۶۰ در آن بازی داشته است میتوان به نمایشهای: اپوزیسیون، تریاق، سورپریز، آنانکه بر سکوت فریاد زدند، سردار بر سَرِ دار، رمز پیروزی، سالک، شاه تولهها، روایتگران سرخ و… اشاره نمود. او به اخلاق خوش و برخورد خوب با مردم بسیار تأکید داشت و در نامههایش به دوستان به حضور در مسجد و توجه به فعالیتهای هنری تأکید فراوانی میکرد. همیشه با وضو بر صحنه نمایش حاضر میشد و معتقد بود که سن نمایش مثل منبر مقدس است و باید حتماً با وضو بر آن قدم گذاشت. در جشنواره تئاتر ۱۷ شهریور تبریز به عنوان بهترین بازیگر معرفی شد و قصه «قایقهای کاغذی» وی نیز در مسابقات قصهنویسی حوزه هنری جایزه برتر را از آن خود کرد. در سال ۱۳۶۸ از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان هنرمند برگزیده ۸ سال دفاع مقدس انتخاب گردید و لوح زرّین به وی اعطا شد. به جبهه رفت و اولین بار در ارتفاعات کله قندی در غرب از ناحیه سر مجروح گردید. اما پس از مدتی استراحت، دوباره عازم جبهه شد و در شب عملیات کربلای ۴ در شلمچه یعنی دوم دیماه سال ۱۳۶۵ مجروح گردید و به اسارت دشمن درآمد. سه روز در اسارت دشمن بود و درنهایت به خاطر شدت مجروحیت و شکنجه مداوم در مسیر انتقال از بصره به بغداد به شهادت رسید. عراقیها پیکر او را به طور موقت در بصره به خاک سپردند. در مراد ۱۳۶۶ با تائید شهادت وی، روح مطهرش همراه با پیکر دوست و همرزم شهیدش علی اکبر اکبری مقدم تشییع گردید. ده سال بعد پلاک او همراه با جنازهای منتسب به وی در شلمچه کشف که پس از تشییع در مزار قبلی دفن شد اما این پایان ماجرای شهادت او نبود. در سال ۱۳۸۰ مشخص گردید جنازه تشییع شده متعلق به وی نبوده و او در بصره شهید و در همان جا دفن شده است. بالاخره بقایای پیکر اصلی او بعد از ۱۵ سال از زمان شهادتش تحویل ایران گردید و برای سومین بار تشییع و در بهشت رضا علیه السلام به خاک سپرده شد. جواد اردکانی از نویسندگان کارگردانان تلویزیون و سینمای ایران میگوید: در حوزهیِ کاری خیلی با مسعود ارتباطم پر رنگ نبود و بیشتر ارتباط شخصی باهم داشتیم. من فکر میکنم مسعود خیلی به انسجام حرکتها در مسجد کمک میکرد. خیلی هم بی ادعا و بی سروصدا کار میکرد. همینجور نرم نرم با رفتارهایش روی آدم های دور و برش تأثیر میگذاشت. اینکه میگویم اصلاً تأثیرات بعد از شهادتش نیست. خودش میدانست و خیلی از بچه های دیگر هم آن موقع میدانستند که مسعود روی خود من خیلی تأثیر گذاشته است، به این معنا که مرا جذب کرده بود. این آدم به مراتب قدرت تأثیرگذاری بالایی روی جوان ترها داشت و اتفاقاتی هم که بعد برای آن گروه نوجوانان افتاد همه اش مؤید همین قضیه بود که اینها راهشان را پیدا کرده بودند و روبه جلو هم حرکت میکردند. سعید سهیلی (کارگردان) و حمیدرضا سهیلی (نویسنده و کارگردان تئاتر) برادران او و ساعد سهیلی (بازیگر) فرزند برادرش و ماشاالله شاهمرادی زاده (بازیگر) از دوستان نزدیک وی میباشند.