در کودکی به یکی از مدارس علمی- مذهبی به نام نقویه رفت. پس از شرکت در کنکور، در رشته مهندسی علوم دانشگاه بیرجند پذیرفته شد. با اوجگیری انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی فعالیت سیاسی مذهبی خود را قوت بخشید و در صحنه مبارزه با رژیم پهلوی مشتاقانه گام نهاد. با تعطیلی دانشگاه ها فعالیت خود را در ارتش آغاز کرد و در کلاس های نظامی به تعلیم افراد میپرداخت. با تشکیل سپاه به این ارگان انقلابی روی آورد و درس و دانشگاه را رها کرد.
در جریان تحرکات ضد انقلاب در گنبد، به این منطقه رفت و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به جبهه های نبرد شتافت. مسئولیت هایی چون فرماندهی گردان، طرح و عملیات منطقه ۶ سپاه، طرح و عملیات و قائم مقامی فرمانده لشکر ۵ نصر را بر عهده گرفت. او در انجام مسئولیت هایش، مصمم و جدی بود. از قدرت برنامه ریزی و طراحی بی نظیری برخوردار بود. در عملیات بستان، طرح او برای تصرف آنجا مورد توجه و تصویب تمامی فرماندهان قرار گرفت. در سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد و در این وصلت شرط کرده بود همسرش حضور دائم او در جبهه را بپذیرد. پس از ازدواج درحالی که فقط سه یا چهار روز گذشته بود به جبهه برگشت. شهید حسن باقری درباره شهید چراغچی گفته است: او جزو معدود فرماندهانی است که سخت ترین نقاط را که برای انجام مأموریت به وی محول می کنیم و وی آن را می پذیرد. در عملیات چزابه از ناحیه دست و پا مجروح شد، ولی با این وجود به استراحت نپرداخت و به هیچ قیمتی حاضر نبود به پشت جبهه برگردد تا این که حالش وخیم شد و او را به اجبار به پشت جبهه انتقال دادند. دریکی از حمله ها که ترکش به پشت دریچه قلبش رسیده بود ، او پیدرپی می گفت: «چیزی نیست.» سرانجام در عملیات بدر بر اثر اصابت گلوله به ناحیه سر مجروح شد و در بیمارستان شهدای تهران بستری گردید و بعد از چندین روز بیهوشی، در ۱۸ فروردین ۱۳۶۴ به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای بهشت رضا علیه السلام آرام گرفته است.