غلامرضا میرزاجانی معروف به غلامرضا قدسی مشهدی از نسل محمد جان قدسیِ مشهدی، شاعر برجستهی عصر صفویه، متولد شد. پس از پایان رساندن تحصیلات ابتدایی به تحصیل علوم حوزوی پرداخت و از محضر ادیب نیشابوری و هاشم قزوینی استفاده کرد و فلسفه و کلام را در دانشکده معقول و منقول فرا گرفت. پس از کسب گواهینامه مدرسی در مهدیه مرحوم عابدزاده به تدریس پرداخت ولی به علل سیاسی از کارش جلوگیری شد. وی در «کانون نشر حقایق اسلامی» فعالیت داشت و به مرحوم استاد محمدتقی شریعتی ارادت میورزید. در شانزده سالگی اولین اشعارش را سرود. پنج سال بعد از آغاز شاعری، یعنی سال ۱۳۲۵ به همراه دوستانش بنای انجمن ادبی فردوسی را گذاشت تا به یکی از محافل پررونق شعر معاصر در مشهد تبدیل شود. شاعران انجمن ادبی فردوسی، دوستدار سبک هندی و نکتهپردازیهای صائب تبریزی بودند.
امیری اسفندقه، شاعر برجستهی کشورمان، دربارهی شعر او میگوید: شعر استاد در قالب غزل، آنهم نوعی خاص از غزل که به سبک هندی یا اصفهانی معروف است، زبانزد خاص و عام است. فعالیتهای او در حمایت از ملی شدن صنعت نفت و اشعار ضد استبدادیاش، از او شاعری مبارز ساخت. آیت الله خامنهای در دوران نوجوانی، شعرخوانی وی را در میتینگهایی که به مناسبت دفاع از نهضت ملی شدن صنعت نفت برگزار میشد، دیده بودند و شعر ضداستعماری او را در حمایت از ملی شدن صنعت نفت پسندیده بودند. بعدها ایشان در اثنای آماده کردن مدرسهی نواب مشهد برای استقبال از علامه امینی، قدسی را دید شعری برایش خواند. فعالیتهای سیاسی و مبارزات او که از زمان مصدق آغاز شده بود، ادامه داشت تا اینکه سرانجام در سال ۱۳۴۲ دستگیر و زندانی شد. پس از آزادی و تحمل یک سال اسارت، با شور بیشتری به مبارزات خود ادامه داد. در سال ۱۳۴۳ سیدمحمود فرخ شاعر نامآور مشهدی، کارپردازی شرکت نساجی و نخریسی خسروی را به او واگذار کرد. وی در کنار کارهای اداری همچنان به مسائل سیاسی میپرداخت. به واسطهی همین فعالیتهای سیاسی بود که او بار دیگر در سال ۱۳۵۰ یا ۱۳۵۱ از سوی رژیم پهلوی دستگیر و به مدت ۴ سال زندانی شد. مهرداد اوستا مینویسد: قدسی از این زندان بدان زندان و از این شهر بدان شهر گرفتار میبود. هیچکس به جز درد و اندوهی که گاه در پردهی غزلی جانسوز به گوش میرسید، خبر نداشت. پس از آزادی در سال ۱۳۵۵ در دفتر نشر فرهنگ اسلامی تهران به کار ترجمه و تصحیح کتب پرداخت. پس از پیروزی انقلاب، یک سال مدیریت کل اوقاف و یک سال نیز مدیرکل ارشاد خراسان بود. بعدازآن از مشاغل اداری دست کشید و به خاطر تسلطی که بر ادبیات عربی و فارسی داشت به تدریس ادبیات و زبان فارسی در دانشکده ادبیات و سایر دانشکدهها روی آورد. سفرهای چندی به کشورهای عربستان، عراق، هندوستان و سوریه کرد و هدفش انجام خدمات فرهنگی و یافتن دیوان اشعار جدش بود. چند بار آثارش مورد دستبرد قرار گرفت و اکنون آنچه از اشعار وی جامانده است مربوط به سالهای بعد از ۱۳۵۵ میباشد. از آثار او میتوان به «یاران پیامبر»، «نغمه های قدسی» دیوان اشعار، «دیوان خواجه شمس الدین محمد» و «در سوگ آن بزرگ» و… اشاره کرد. عاقبت در ۲۱ آذرماه ۱۳۶۸ درگذشت و پیکرش در صحن نو حرم مطهر رضوی و در کنار «جودی» شاعر مخلص اهل بیت علیهم السلام به خاک سپرده شد.