سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم زکم و بیش
چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم
لب باز نکردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمری است پشیمان زپشیمانی خویشم
از شوق شکرخند لبش جان نسپردم
شرمنده جانان ز گران جانی خویشم
بشکسته تر ازخویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هر چند « امین » ، بستۀ دنیا نیم اما
دلبستۀ یاران خراسانی خویشم
پاسخ حمید رضا فاطمی به شعر یاران خراسانی رهبر معظم انقلاب:
من عاشق آن رهبر نورانی خویشم
آن دلبر وارستۀ عرفانی خویشم
عمری است غمینم ز پریشانی آن یار
هر چند که محزون ز پریشانی خویشم
در دام بلایت شده ام سخت گرفتار
امواج بلای دل طوفانی خویشم
چون نقش نگارین تو بر دیده در افتد
گمگشتۀ این دیدۀ بارانی خویشم
زان لحظه که مجنون شدم از زلف سیاهت
در کوهم و در دشت و بیابانی خویشم
از شوق وصال تو چه ویرانه شد این دل
چندی است که شاد ازدل ویرانی خویشم
یک لحظه پشیمان نشدم از غم آن دوست
عمری است که مشغول نگهبانی خویشم
دل کنده ام از عالم دنیایی و لیکن
دلبستۀ آن یار خراسانی خویشم
توفیق زیارت به جمالش ندهندم
این غم به که گویم غم پنهانی خویشم
زان روز که در بند نگاه تو اسیرم
افسردۀ دیدارم و زندانی خویشم
سرباز و نگهبانم و هم حامی جان از
جمهوری اسلامی ایرانی خویشم
من گرچه در این دایره شاعر نیم اما
تضمین گر شعریش به نادانی خویشم.