دستمال کاغذی را که بهش دادم،با شوق لبخندی زد و دوید سَمتِ زائرها پسرکی هم کنارَش نایلون پخش میکرد با هم مسابقه گذاشته بودند که کدومشون بیشتر به زائر خدمت میکنه از قضا هر دو شون باهم دستمال و نایلون شون تموم شد و لبخندی اومد رو گونه شون این ه
توضیحات بیشتر »